قصیده شماره 13 ملک الشعرا بهار ( دل بزهکار )

قصیده شماره 13 ( دل بزهکار ) ملک الشعرا بهار

قصیده شماره 13 ملک الشعرا بهار ( دل بزهکار )

از من گرفت گیتی یارم را
وز چنگ من ربود نگارم را

ویرانه ساخت یکسره کاخم را
آشفته کرد یکسره کارم را

ز اشک روان و خاک به سر کردن
در پیش دیده کند مزارم را

یک سو سرشک و یک سو داغ دل
پر باغ لاله ساخت کنارم را

گر باغ لاله داد به من پس چون
از من گرفت لاله عذارم را

در خاک کرد عشق و شبابم را
بر باد داد صبر و قرارم را

چون حرف مفت و صحبت بی‌برهان
بر ترهات داد مدارم را

بر گور مرده ریخت شرابم را
در کام سگ فکند شکارم را

جام میم فکند ز کف و آنگاه
اندر سرم شکست خمارم را

بس زار ناله کردم و پاسخ داد
با زهرخند ناله‌ی زارم را

گفتم بهار عشق دمید اما
گیتی خزان نمود بهارم را

گیتی گنه نکرد و گنه دل کرد
کاین گونه کرد سنگین بارم را

باری بر آن سرم که از این سینه
بیرون کنم دل بزهکارم را


دیدگاهتان را بنویسید