غزل شماره 2 وحشی بافقی

غزل شماره 2 وحشی بافقی

غزل شماره 2 وحشی بافقی

کشیده عشق در زنجیر جان ناشکیبا را
نهاده کار صعبی پیش صبر بندفرسا را

توام سررشته داری گر پرم سوی تو معذورم
که در دست اختیاری نیست مرغ بند بر پا را

من از کافرنهادیهای عشق این رشک می‌بینم
که با یعقوب هم خصمی بود جان زلیخا را

به گنجشگان میالا دام خود خواهم چنان باشی
که استغنا زنی گر بینی اندر دام عنقا را

اگر دانی چو مرغان در هوای دامگه داری
ز دام خود به صحرا افکنی اول دل ما را

نصیحت این همه در پرده با آن طور خودرایی
مگر وحشی نمی‌داند زبان رمز و ایما را


دیدگاهتان را بنویسید