غزل شماره 12 وحشی بافقی

غزل شماره 12 وحشی بافقی ( عزت مبر در کار دل این لطف بیش از پیش را )

غزل شماره 12 وحشی بافقی

عزت مبر در کار دل این لطف بیش از پیش را
این بس که ضایع می‌کنی بر من جفای خویش را

لطفی که بدخو سازدم ناید به کار جان من
اسباب کین آماده کن خوی ملال اندیش را

هر چند سیل فتنه گر چون بخت باشد ور رسی
کشتی به دیوار آوری ویرانه‌ی درویش را

بر کافر عشق بتان جایز نباشد مرحمت
بی جرم باید سوختن مفتی منم این کیش را

عشقم خراش سینه شد گو لطف تو مرهم منه
گر التفاتی می‌کنی ناسور کن این ریش را

چون نیش زنبورم به دل گو زهر می‌ریز از مژه
افیون حیرت خورده‌ام زحمت ندانم نیش را

با پادشاه من بگو وحشی که چون دور از تو شد
تاریخ برخوان گه گهی خوبان عهد خویش را


دیدگاهتان را بنویسید