غزل شماره 33 شهریار ( اشک شوق ) غزل شماره 33 شهریار ( اشک شوق ) دیر آمدی که دست ز دامن ندارمت جان مژده دادهام که چو جان در بر آرمت ادامه
غزل شماره 32 شهریار ( مسافر مجنون ) غزل شماره 32 شهریار ( مسافر مجنون ) رفتم و بیشم نبود روی اقامت وعدهی دیدار گو بمان به قیامت ادامه
غزل شماره 31 شهریار ( چشم مست ) غزل شماره 31 شهریار ( چشم مست ) برداشت پرده شمعم و پروانه پرگرفت بازار شوق پردگیان باز درگرفت ادامه
غزل شماره 30 شهریار ( کنج فنا ) غزل شماره 30 شهریار ( کنج فنا ) سری به سینهی خود تا صفا توانی یافت خلاف خواهش خود تا خدا توانی یافت ادامه
غزل شماره 29 شهریار ( انتخار تدریجی ) غزل شماره 29 شهریار ( انتخار تدریجی ) خجل شدم ز جوانی که زندگانی نیست به زندگانی من فرصت جوانی نیست ادامه
غزل شماره 28 شهریار ( فریده ) غزل شماره 28 شهریار ( فریده ) هیچ آفریدهای به جمال فریده نیست این لطف و این عفاف به هیچ آفریده نیست ادامه
غزل شماره 27 شهریار ( چشم انتظار ) غزل شماره 27 شهریار ( چشم انتظار ) ندار عشقم و با دل سر قمارم نیست که تاب و طاقت آن مستی و خمارم نیست ادامه
غزل شماره 26 شهریار ( کاروان بیخبر ) غزل شماره 26 شهریار ( کاروان بیخبر ) کاروان آمد و دلخواه به همراهش نیست با دل این قصه نگویم که به دلخواهش نیست ادامه
غزل شماره 25 شهریار ( چراغ هدایت ) غزل شماره 25 شهریار ( چراغ هدایت ) کنون که فتنه فرا رفت و فرصت است ای دوست بیا که نوبت انس است و الفت است ای دوست ادامه
غزل شماره 24 شهریار ( سپاه من ) غزل شماره 24 شهریار ( سپاه من ) منم که شعر و تغزل پناهگاه من است چنانکه قول و غزل نیز در پناه من است ادامه